- کم شدن
- کاستن، نقصان
معنی کم شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- کم شدن
- Dwindle
- کم شدن
- diminuir
- کم شدن
- schwinden
- کم شدن
- zmniejszać się
- کم شدن
- уменьшаться
- کم شدن
- зменшуватися
- کم شدن
- disminuir
- کم شدن
- diminuer
- کم شدن
- diminuire
- کم شدن
- afnemen
- کم شدن
- berkurang
- کم شدن
- تقلّص
- کم شدن
- להתמעט
- کم شدن
- kupungua
- کم شدن
- কমে যাওয়া
- کم شدن
- کم ہونا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریفتن تنوییدن استوار شدن پا برجا گشتن: شده محکم بشمشیر تو بنیاد مسلمانی که شمشیر تو در ملت پناه هر مسلمان شد، (معزی)
ناپدید شدن
از راه خود منحرف شدن، به بیراهه افتادن
از راه خود منحرف شدن، به بیراهه افتادن
اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن، اظهار عجز کردن، فروتنی کردن
مفقود شدن، از راه خود به بیراهه افتادن: راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست. (گلستان)، ضایع شدن تباه گشتن، نابود گشتن، یا گم شو، دور شو از نظرم غایب شو، دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند: دختره بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک
Bend, Stoop
сгибаться , наклоняться
sich bücken
згинати , нахилятися
zginać, schylać się
弯曲 , 弯腰
dobrar, curvar-se